• ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5837 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۷ مرداد

یادنامه‌ای به مناسبت نخستین سالگرد آسمانی شدن «سردار مهندس سیدعلی صنیع‌خانی»

معلمی که سردار شد و سرداری که معلم ماند

در اواخر دهه بیست چشم بر جهان گشود، کودکی و نوجوانی‌اش را در کوران حوادث سیاسی و اجتماعی تاریخ‌سازی سپری کرد. کشور آبستن انقلاب بود و او سرشار از شور انقلابی بود و شوق دانش و دانشگاه.

سر از پا نمی‌شناخت و شبانه‌روز اراده مجسّم شد و آرزوی خود یعنی قبولی در رشته مکانیک دانشگاه تهران آن هم با رتبه دوازده را محقّق ساخت.

مهندسِ خانواده «صنیع‌خانی» عزم فوق لیسانس كرد که شعله انقلاب فراگیر و محلّه نازی‌آباد تهران کانون تحوّلات انقلابی با محوریّت او و دوستان و همکلاسی‌هایش شد. سال‌ها بود که نازی‌آبادی‌ها او را معلّم خود می‌دانستند و صدها شاگرد پای درس او نشسته بودند، اما حالا او را در قامت یک انقلابی پیشتاز می‌دیدند که به سرعت لباس رزم پوشید و به کسوت پاسداری درآمد. نبوغ آقا معلم نازی‌آبادی‌ها او را به اوج مسوولیت‌ها و مدیریت‌ها رساند، مسوولیت‌هایی که در پیوند با اخلاص و معنویت به سرداری او نیز رنگ معلمی بخشیده بود و اخلاصش او را پایبند و وفادار به محله‌اش کرده بود.

سردار امروز و مهندس و معلم دیروز تاب و قراری در هیچ پست و مقامی نداشت و دل در گرو خدمت و محلّه نازی‌آباد داشت.

عشق و اخلاص که از صدارت رخت بربست عطای صدارت را به لقایش بخشید و جامه سرداری از تن برون کرد و گام‌هایش را بر محلّه نازی‌آباد استوار ساخت تا انقلاب ناتمام عدالت و خدمت را به سرانجام رسانده و معرفت و معنویت و اخلاق را در جلوه‌گاه مدنیّت پا به پای همیاران، رشدِ نازی‌آباد را نوید دهد.

او این‌گونه زیست و به همین دلیل است که می‌گویند: نازی‌آباد یتیم شد. آری! نازی‌آباد یتیم معلّمی شد که سردار بود و سرداری که معلّم ماند و انقلابی که هنوز ناتمام است.

 

نمادی از نسل انقلابی مخلص

هر کس او را از نزدیک می‌شناسد گواهی می‌دهد که او از معدود کسانی بود که سبک و فلسفه زندگی‌اش بر همان محور ارزش‌های اصیل انقلاب قرار داشت. سیدعلی صنیع‌خانی به انقلاب وفادار بود و تا آخرین لحظه عمرش کمترین تردید در او راه نیافته بود نه به باور و نه به مصلحت از پیشینه انقلابی خود پشيمان شده بود و نه به طمع و مصلحت‌های فردی تظاهر به انقلابی نمودن می‌کرد. او با اخلاصی که در وادی انقلاب قدم نهاده بود با همان اخلاص هم از انقلاب دفاع می‌کرد، چراکه بر این باور بود که انقلاب پنجاه و هفت با محوریت بر دو مطالبه آزادی و عدالت از پرافتخارترین ارزش‌های انقلاب بوده و هست که همچنان برای دفاع از آن ارزش‌ها باید انقلابی ماند و این یعنی همان اخلاص یک انقلابی که زنده‌یاد صنیع‌خانی نمادی از آن بود.

 

تواضع در اوج قدرت

هر کس که او را در لباس نظامی دیده بود و از نزدیک با او معاشرتی نداشت اصلا تصور نمی‌کرد یک نظامی تراز اول آنقدر متواضع و فروتن باشد. چه بسیار افرادی که پس از دیدار و گفت‌وگو با او اعتراف می‌کردند که چقدر در مورد شخصیت او قضاوت اشتباهی داشتند و بارها از او پوزش می‌طلبیدند بابت ذهنیت‌ها و تصورات غیرواقعی درباره او. یکی از دانش‌آموزان قبل از انقلاب او وقتی به فرزندانش گفته بود، می‌خواهد برود دیدار سرداری که معلم او بوده است با اعتراض و مخالفت فرزندانش مواجه می‌شود و آنها باور نمی‌کردند که سردار سیدعلی صنیع‌خانی هنوز یک معلم باقی مانده باشد. حتی کسانی که دوره خدمت سربازی را پیش او سپری کرده بودند نیز به روحیه معلمی این سردار شهادت می‌دهند.

 

قدرت ثبات و جرات تغییر

دوگانه متضادی در شخصیت او تبلور یافته بود که فراتر از جریان‌های سیاسی و فکری مورد رجوع و اعتماد طیف‌ها و شخصیت‌های مختلف بود. مهندس سیدعلی صنیع‌خانی دوست وفاداری برای انقلابیون حلقه نازی‌آباد و همسنگران دوران جنگ و همکاران دوران سازندگی و همفکران دوران اصلاح بود. او بر ارزش‌های انسانی و اجتماعی ثابت‌قدم بود و در تغییر راه اشتباه و انتخاب‌های نادرست جراتمند. لذا این دوگانه از او شخصیتی متفاوت و کم‌نظیر ساخته بود؛ شخصیتی که هر کسی از هر جریانی را به تسلیم در برابر خواسته‌هایش وا می‌داشت و این همان ظرفیتی بود که او را محور فعالیت‌های مدنی و فرهنگی و اجتماعی کرده بود تا باز هم سردار انقلابی نازی‌آباد در اواخر عمرش معلمی کند.

 

سرشار از امید و انرژی

یک تصویر بسیار برجسته از زنده‌یاد صنیع‌خانی در اذهان نزدیکان نقش بسته است هیچ وقت کسی او را ناامید ندیده بود حتی در اوج شرایط سخت و ناامیدکننده‌ای که همه احساس می‌کردند در بن‌بست قرار گرفته بودند او همچنان امیدوار بود و روزنه‌های رو به فردا را می‌دید و نشان اطرافیان می‌داد و خود نیز در مسیر تحق مطالبات امیدبخش پیشگام بود. همیشه در حال دویدن بود. همه او را همیشه سرشار از انرژی می‌دیدند و کسی تصویری از سردار و معلم خسته در ذهن ندارد. آنقدر پرانرژی بود که کسی باور نمی‌کرد او در هشتمین دهه از زندگی خود قرار دارد و باور کردنی نبود که با آن همه بار سنگین انقلاب و جنگ و سازندگی و اصلاح باز پر از انرژی باشد این آقا معلم و سردار محبوب و مردمی.

 

سنت‌گرای مدنی و توسعه‌گرای محله محور

شخصیت ویژه‌ای داشت ضمن پایبندی به سنت‌های دینی و فرهنگی، عاشق کارهای مدنی و اجتماعی بود. سماجت و موفقیت او در تاسیس و فعالیت موسسه همیاران رشد نازی‌آباد به عنوان یک نهاد مدنی واقعا مثال‎زدنی است. موسسه‌ای که در ساختار خود کمیته‌هايی را برای فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی و آموزشی و خدمات عمومی پیش‌بینی کرده است. مهندس صنیع‌خانی ذهنی توسعه‌گراست در عین حالی که آرزو داشت ایران کشوری توسعه یافته شود بر این باور بود که حلقه‌ها و کانون‌های توسعه باید در محلات شکل بگیرد، از سویی بسیار به موضوع فکری و اندیشه‌ای اهمیت می‌داد و منزل خودش را پایگاه جلسات هفتگی مباحث معرفتی و معنوی کرده بود در این زمینه هم نخ تسبیح اتصال خیلی از آدم‌ها شده بود.

سهل‌گیری برای دیگران و سخت‌گیری برای خود و خانواده

این ویژگی از کمیاب‌ترین ویژگی‌های انقلابیون و مسوولان است، کمبود و خلئی که مهم‌ترین عامل ریزش‌ها و بزرگ‌ترین آسیب به ارزشمند‌ترین دستاورد تاریخ یک ملت یعنی انقلابی برای آزادی و عدالت و استقلال و عزت و سربلندی و توسعه و پیشرفت بود. سیدعلی صنیع‌خانی مثل یک معتمد در هر پست و مقامی محل رجوع بی‌پناهان و صدای بی‌صدایان بود و زمانی که خواسته کسی را به حق می‌دانست تا آن را به سرانجام نمی‌رسانید از پای نمی‌نشست و در برخورد با مردم بسیار سهل می‌گرفت و تلاش می‌کرد مسائل و مشکلات آنها را حل کند. از آبرو و اعتبارش برای هر کسی حتی ناآشناترین فرد در دورترین نقطه هزینه می‌کرد، اما وقتی به خود و خانواده‌اش می‌رسید قدمی بر نمی‌داشت و می‌گفت خودتان تلاش کنید اگر شایسته هستید و حق شماست که به آن دست خواهید یافت.

 

پدری مسوول و فرزندی مهربان

آقای فرمانده وقتی وارد خانه می‌شد دیگر هیچ اثری از فرماندهی در او نبود. او حالا یک فرمانبر به تمام معنا بود. هر چه همسر می‌گفت بدون وقفه چشم می‌شنید و بلافاصله عملی می‌شد. فرزندان مهربانی پدرانه او را چنان در عمق وجود خود ماندگار دارند که باورشان نمی‌شود او رفته است. معاشرت او با فرزندان و نوادگان آنقدر صمیمانه بود که تصویری از پدر و پدربزرگ نظامی در ذهن آنها وجود ندارد، بلکه ذهن‌شان پر است از پدری که معلم بود و پدربزرگی که یک مربی و همبازی کودکانه.

همین پدر وقتی همه روزه به دیدار مادر و پدرش می‌رفت در قامت یک فرزند وفادار و قدرشناس سر از پا نمی‌شناخت و ذهن و قلب پدر و مادرش را پر می‌کرد از لطافت و مهربانی و به آنها امید و انرژی می‌بخشید و چنان آنها به این مهرورزی عادت کرده بودند كه اگر یک روز نمی‌رفت سری بزند می‌پرسیدند سیدعلی کجاست، چرا امروز نیامد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون